مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
دنیا برای درک مقـامش محـقـر است او بـارگـاه جـلـوه آیـات کــوثـر اسـت مـریـمتـرین کـنـیز خـدا در خـرابـهها گریان ذبح تشنۀ خود مثل هاجر است ممسوس ذات حضرت پروردگار شد مستغـرق صفات جمالی این سر است با مـد آه او هـمــه مـعــراج مـیرونـد سیر و سلوک فاطمهها، اشک محور است سیلی که خورد نرگس چشمش شهید شد اما هنوز چـشم ترش نـاز پـرور است چشم و چراغ قافـله گم شد میان دشت شرح مصیـبتـش چقدر زجرآور است عمه بنفشههای تنش را شمرد و گفت با لالـههـای پیـکـر بـابـا بـرابـر است بابا که گوشوارۀ عـرشی فاطمه است گریان گـوشـوارۀ خـونین دخـتر است بـانی قـتـل حـوریـه، بــازار شـام شـد بانی قـتل حوریه، چوب ستمگر است حـتـی برای دفـن تـنـش بـوریـا نـبـود تـشیـیع پیکـرش ز پدر بیریا تر است |